سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من از آنچه نمی دانید نمی ترسم؛ ولی بنگرید در آنچه می دانید چگونه عمل می کنید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :6315
تعداد کل یاداشته ها : 6
103/2/13
4:12 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
میلاد براتی فرد[0]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
دی 91[1]
پیوند دوستان
 

وسعت معنى نفاق.

گرچه نفاق به مفهوم خاصش ، صفت افراد بى ایمانى است که ظاهرا در صف مسلمانانند، اما باطنا دل در گرو کفر دارند، ولى نفاق معنى وسیعى دارد که هرگونه دوگانگى ظاهر وباطن ،گفتار وعـمـل را شـامـل مى شود هرچند در افراد مؤمن باشد که ما از آن به عنوان ((رگه هاى نفاق)) نام مـى بـریم مثلا درحدیثى مى خوانیم : سه صفت است که در هرکس باشد منافق است هرچند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود رامسلمان بداند: کسى که در امانت خیانت مى کند، وکسى که به هنگام سـخـن گـفـتـن دروغ مـى گـوید، و کسى که وعده مى دهد و خلف وعده مى کند)) مسلما این گـونـه افـراد رگـه هائى از نفاق در وجود آنها هست ، مخصوصا در باره ریاکاران از امام صادق (ع) مـى خـوانـیـم کـه فـرمـود: ((ریـا و ظاهرسازى ، درخت (شوم وتلخى) است که میوه اى جز شرک خفى ندارد و اصل و ریشه آن نفاق است)).

فریب دادن وجدان.

آیـه فـوق ، اشـاره روشـنـى به مساله فریب وجدان دارد و اینکه بسیار مى شود که انسان منحرف و آلـوده ، براى رهائى از سرزنش و مجازات وجدان ، کم کم براى خوداین باور را به وجود مى آورد که این عمل من نه تنها زشت و انحرافى نیست بلکه اصلاح است و مبارزه با فساد (انما نحن مصلحون) تا با فریب وجدان آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.

( آیه 17).

دو مثال جالب براى ترسیم حال منافقان.

1ـ در مـثـال اول مى گوید: ((آنها مانند کسى هستند که آتشى (درشب ظلمانى)افروخته)) تا در پـرتـو نـور آن راه را از بـیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد)) (مثلهم کمثل الذى استوقد نارا) ((ولـى همین که این شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت ، خداوند آن را خاموش مى سازد، و در ظلمات رهاشان مى کند، به گونه اى که چیزى را نبینند)) (فلما اضت ما حوله ذهب اللّه بنورهم و ترکهم فى ظلمات لایبصرون).

آنـهـا فکر مى کردند با این آتش مختصر و نور آن مى توانند با ظلمتها به پیکاربرخیزند، اما ناگهان بادى سخت برمى خیزد و یا باران درشتى فرو مى ریزد، و یا براثرپایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردى و خاموشى مى گراید و بار دیگر درتاریکى وحشتزا سرگردان مى شوند این نور مختصر، یـا اشاره به فروغ وجدان وفطرت توحیدى است و یا اشاره به ایمان نخستین آنهاست که بعدا بر اثر تقلیدهاى کورکورانه و تعصبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها پرده هاى ظلمانى و تاریک بر آن مى افتد.

(آیـه 18)ـ سپس اضافه مى کند: ((آنها کر هستند و گنگ و نابین، و چون هیچ یک ازوسائل اصلى درک حـقایق را ندارند از راهشان باز نمى گردند)) (صم بکم عمى فهم لایرجعون) به هرحال این تـشبیه در حقیقت ، یک واقعیت را در زمینه نفاق روشن مى سازد، و آن اینکه نفاق و دوروئى براى مـدت طـولانـى نـمى تواند مؤثر واقع شود واین امر همچون شعله ضعیف و کم دوامى که در یک بـیـابان تاریک و ظلمانى درمعرض وزش طوفانهاست دیرى نمى پاید، و سرانجام چهره واقعى آنها آشکارمى گردد.

(آیـه 19) ـ در مـثـال دوم قرآن صحنه زندگى آنها را به شکل دیگرى ترسیم مى نماید: شبى است تـاریـک و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مى بارد، ازکرانه هاى افق برق پرنورى مى جهد، صداى غرش وحشتزا و مهیب رعد، نزدیک است پرده هاى گوش را پاره کند، انسانى بى پناه در دل ایـن دشـت وسـیـع و ظـلمانى ،حیران و سرگردان مانده است ، باران پرپشت ، بدن او را مرطوب سـاخته ، نه پناهگاه مورد اطمینانى وجود دارد که به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مى دهد گامى بـه سوى مقصد بردارد قرآن در یک عبارت کوتاه ، حال چنین مسافر سرگردانى را بازگومى کند: ((یـا هـمـانـنـد بـارانـى کـه در شب تاریک ، توام با رعد و برق و صاعقه (برسررهگذرانى) ببارد)) (اوکصیب من السما فیه ظلمات و رعد و برق).

سـپـس اضافه مى کند ((آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود مى گذارند تاصداى وحشت انگیز صاعقه ها را نشنوند)) (یجعلون اصـابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت) و در پایان آیه مى فرماید: ((وخداوند به کافران احاطه دارد)) وآنها هرکجا بروند در قبضه قدرت او هستند (واللّه محیط بالکافرین).

(آیـه 20) ـ بـرقها پى در پى بر صفحه آسمان تاریک جستن مى کند: ((نور برق آنچنان خیره کننده است که نزدیک است چشمهاى آنها را برباید)) (یکاد البرق یخطف ابصارهم).

((هـر زمـان کـه بـرق مـى زنـد و صفحه بیابان تاریک ، روشن مى شود، چندگامى درپرتو آن راه مـى رونـد، ولـى بـلافاصله ظلمت بر آنها مسلط مى شود و آنها در جاى خودمتوقف مى گردند)) (کلما اض لهم مشوافیه و اذا اظلم علیهم قاموا).

آنـهـا هرلحظه خطر را در برابر خود احساس مى کنند، چرا که در دل این بیابان نه کوهى به چشم مـى خـورد، و نـه درخـتى تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگیرى کند، هرآن ممکن است هدف صـاعـقـه اى قرار گیرند و در یک لحظه خاکستر شوند!حتى این خطر وجود دارد که غرش رعد، گوش آنها را پاره و نور خیره کننده برق چشمشان را نابینا کند، آرى ((اگر خدا بخواهد گوش و چـشـم آنـهـا را از مـیان مى بردچرا که خدا به هر چیزى توانا است)) (ولو شااللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم ان اللّه على کل شى قدیر).

افـسـوس کـه بـه پـناهگاه مطمئن ایمان پناه نبرده اند تا از شر صاعقه هاى مرگبارمجازات الهى وجهاد مسلحانه مسلمین نجات یابند.

لزوم شناخت منافقین در هرجامعه :.

اگـر چـه شـان نزول این آیات ، منافقان عصر پیامبر(ص) است اما باتوجه به اینکه خط نفاق در هر عـصـر و زمانى ، در برابر خط انقلابهاى راستین وجود داشته ودارد به منافقان همه اعصار و قرون گـسـتـرش مـى یابد، و ما با چشم خود تمام این نشانه ها را یک به یک و مو به مو در مورد منافقان عـصـر خـویـش مـى یابیم ، سرگردانى آنه، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى پناهى و بدبختى و سـیه روزى و رسوائى آنها را درست همانند همان مسافرى که قرآن به روشنترین وجهى حال او را ترسیم کرده است مشاهده مى کنیم.

(آیه 21).

اینچنین خدائى را بپرستید!.

بـعـد از بـیـان حال سه دسته (پرهیزکاران ، کافران و منافقان) این آیه ، خطسعادت و نجات را که پـیوستن به گروه اول است مشخص ساخته مى گوید: ((اى مردم پروردگارتان را پرستش کنید کـه هـم شـما و هم پشینیان را آفرید تا پرهیزکارشوید)) (یا ایـها الناس اعبدوا ربکم الذى خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون).

خـطـاب ((یا ایهاالناس)) (اى مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده ویک خطاب جامع و عـمـومـى اسـت نشان مى دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله وطایفه و قشر خاصى نیست ، بلکه هـمـگـان را در ایـن دعوت عام شرکت مى دهد، همه را دعوت به پرستش خداى یگانه ، و مبارزه با هرگونه شرک و انحراف از خط توحیدمى کند.

(آیه 22).

نعمت زمین و آسمان :.

در ایـن آیـه بـه قـسمت دیگرى از نعمتهاى بزرگ خدا که مى تواند انگیزه شکرگزارى باشد اشاره کـرده ، نـخست از آفرینش زمین سخن مى گوید: ((همان خدائى که زمین را بستر استراحت شما قرارداد)) (الذى جعل لکم الا رض فراشا).

ایـن مـرکـب را هـوارى که شما را برپشت خود سوار کرده و با سرعت سرسام آورى در این فضا به حـرکـات مـخـتـلـف خـود ادامه مى دهد، بى آنکه کمترین لرزشى بروجود شما وارد کند، یکى از نعمتهاى بزرگ او است نیروى جاذبه اش که به شمااجازه حرکت و استراحت و ساختن خانه ولانه و تهیه باغها و زراعتها و انواع وسائل زندگى مى دهد، نعمت دیگرى است ، هیچ فکر کرده اید که اگر جـاذبه زمین نبود دریک چشم برهم زدن همه ما و وسائل زندگیمان بر اثر حرکت دورانى زمین بـه فضاپرتاپ و در فضا سرگردان مى شد! سپس به نعمت آسمان مى پردازد و مى گوید:((آسمان را همچون سقفى بر بالاى سرشما قرارداد)) (والسم بنا).

کلمه ((سما)) که در این آیه به آن اشاره شده است همان جو زمین است ،یعنى قشر هواى متراکمى که دورتا دور کره زمین را پوشانده ، و طبق نظریه دانشمندان ضخامت آن ، چند صدکیلومتر است اگـر این قشر مخصوص هوا که همچون سقفى بلورین ، اطراف ما را احاطه کرده نبود، زمین دائما در معرض رگبارسنگهاى پراکنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مى شد.

بـعد از آن به نعمت باران پرداخته مى گوید: ((و از آسمان آبى نازل کرد)) (وانـزل من السم م) اما چه آبى ؟ حیاتبخش ، و زندگى آفرین ، و مایه همه آبادیها وشالوده همه نعمتهاى مادى.

قـرآن سپس به انواع میوه هائى که از برکت باران و روزیهائى که نصیب انسانهامى شود اشاره کرده چـنـیـن مـى گـویـد: ((خـداوند به وسیله باران ، میوه هائى را به عنوان روزى شما از زمین خارج ساخت)) (فاخرج به من الثمرات رزقا لکم).

ایـن بـرنـامه الهى از یکسو، رحمت وسیع و گسترده خدا را بر همه بندگان مشخص مى کند و از سـوى دیـگـر بـیانگر قدرت او است که چگونه از آب بى رنگ صدهزاران رنگ از میوه ها و دانه هاى غـذائى بـا خواص متفاوت براى انسانه، وهمچنین جانداران دیگر آفریده ، یکى از زنده ترین دلائل وجود او است لذابلافاصله اضافه مى کند: ((اکنون که چنین است براى خدا شریکهائى قرار ندهید درحالى که مى دانید)) (فلا تجعلوا للّه اندادا و انـتم تعلمون).

((انـداد)) جـمـع ((ند)) به معنى چیزى است که از نظر گوهر و ذات شریک و شبیه چیز دیگرى باشد.

بت پرستى در شکلهاى مختلف.

بـطـور کـلى هرچه را در ردیف خدا در زندگى مؤثر دانستن یکنوع شرک است ،ابن عباس مفسر معروف در اینجا تعبیر جالبى دارد مى گوید: ((انداد، همان شرک است که گاهى پنهان تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک ، ازجمله اینکه انسان بگوید: به خدا سوگند، به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند(یعنى خدا و جان دوستش را در یک ردیف قرار بدهد) و بگوید این سـگ اگـردیـشـب نـبـود دزدان آمـده بـودنـد! (پس نجات دهنده ما از دزدان این سگ است) یابه دوستش بگوید: هرچه خدا بخواهد و تو بخواهى ، همه اینها بوئى از شرک مى دهد)).

در تـعـبـیـرات عـامیانه روزمره نیز بسیار مى گویند: ((اول خد، دوم تو))! باید قبول کرد که این گونه تعبیرات نیز مناسب یک انسان موحد کامل نیست.

(آیه 23)ـ.

قرآن معجزه جاویدان :.

از آنجا که نفاق و کفر گاهى از عدم درک محتواى نبوت و اعجاز پیامبر(ص)سرچشمه مى گیرد، در اینجا انگشت روى معجزه جاویدان ((قرآن)) مى گذاردمى گوید: ((اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم ، شک و تردید دارید لااقل سوره اى همانند آن بیاورید)) (وان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله).

و به این ترتیب قرآن همه منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند یک سوره مانند آن مى کند تا عـجـز آنـهـا دلـیـلـى بـاشد، روشن بر اصالت این وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن ، سپس مـى گوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید بلکه ((تمام گواهان خود را جز خدا دعوت کنید (تا شـمـا را در این کار یارى کنند) اگر درادعاى خود صادقید که این قرآن از طرف خدا نیست)) (و ادعوا شهدآکم من دون اللّه ان کنتم صادقین).

کـلـمـه ((شـهـدا)) در ایـنجا اشاره به گواهانى است که آنها را در نفى رسالت پیامبر(ص) کمک مـى کردند، و جمله ((من دون اللّه)) اشاره به این است که حتى اگرهمه انسانها جز ((اللّه)) دست به دست هم بدهند، براى اینکه یک سوره همانندسوره هاى قرآن بیاورند قادر نخواهند بود.

(آیـه 24)ـ در ایـن آیه ، مى گوید: ((اگر شما این کار را انجام ندادید ـ و هرگزانجام نخواهید داد ـاز آتشى بترسید که هیزم آن بدنهاى مردم بى ایمان و همچنین سنگها است))! (فان لم تفعلوا و لن تـفـعـلـوا فاتقوا النار التى و قودها الناس والحجارة)((آتشى که هم اکنون براى کافران آماده شده است)) و جنبه نسیه ندارد! (اعدت للکافرین).

((وقـود)) بـه مـعـنـى ((آتشگیره)) است یعنى ماده قابل اشتعال مانند هیزم و دراینکه منظور از ((حجارة)) چیست ؟ آنچه با ظاهر آیات فوق ، سازگارتر به نظرمى رسد این است که آتش دوزخ از درون خـود انـسـانه، و سنگه، شعله ور مى شود،و باتوجه به این حقیقت که امروز ثابت شده همه اجـسام جهان در درون خود، آتشى عظیم نهفته دارند، درک این معنى مشکل نیست در آیه 6 و 7 سـوره هـمـزه مـى خـوانـیـم : ((آتـش سوزان پروردگار، که از درون دلها سرچشمه مى گیرد و بـرقـلـبـهاسایه مى افکند، و از درون به برون سرایت مى کند)) (به عکس آتشهاى این جهان که از بیرون به درون مى رسد)!.

چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند؟.

هـمـانطور که از لفظ ((معجزه)) پیداست ، باید پیامبر قدرت بر انجام اعمال خارق العاده اى داشته بـاشد که دیگران از انجام آن ((عاجز)) باشند پیامبرى که داراى معجزه است لازم است مردم را به ((مقابله به مثل)) دعوت کند، او باید علامت ونشانه درستى گفتار خود را معجزه خویش معرفى نماید تا اگر دیگران مى توانندهمانند آن را بیاورند، واین کار را در اصطلاح ((تحدى)) گویند.

قرآن معجزه جاودانى پیامبر اسلام (ص).

از میان معجزات و خارق عاداتى که از پیامبر اسلام (ص) صادر شده قرآن برترین سند زنده حقانیت او اسـت عـلـت آن ایـن اسـت کـه قـرآن مـعـجزه اى است ((گویا))، ((جاودانى))، ((جهانى)) و ((روحـانى)) پیامبران پیشین مى بایست همراه معجزات خود باشند در حقیقت معجزات آنها خود زبـان نـداشـت و گـفتار پیامبران ،آن را تکمیل مى کرد ولى قرآن یک معجزه گویاست ، نیازى به مـعـرفـى نـدارد خـودش بـه سـوى خود دعوت مى کند، مخالفانى را به مبارزه مى خواند محکوم مـى سـازد، و ازمـیـدان مـبـارزه ، پـیـروز بـیـرون مـى آیـد لـذا پـس از گـذشت قرنها از وفات پـیـامـبر(ص)همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه مى دهد، هم دین است و هم معجزه ،هم قانون است و هم سند قانون.

جاودانى و جهانى بودن :.

قـرآن مـرز ((زمـان ومـکـان))را در هم شکسته وهمچنان به همان قیافه اى که1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلى کرد، امروز بر ما تجلى مى کند،پیداست هرچه رنگ زمان و مکان به خود نـگـیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت ، بدیهى است که یک دین جهانى و جاودانى باید یـک سـنـد حـقـانیت جهانى وجاودانى هم در اختیار داشته باشد اما ((روحانى بودن قرآن)) امور خـارق الـعـاده اى کـه از پـیـامـبـران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جـنبه جسمانى داشته زنده کردن مردگان ، سخن گفتن کودک نوزاد در گاهواره ، و همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر مى کنند، ولى الفاظ قرآن که ازهمین حروف الفبا و کـلـمات معمولى ترکیب یافته در اعمال دل و جان انسان نفوذمى کند، افکار و عقول را در برابر خـود وادار به تعظیم مى نماید معجزه اى که تنها بامغزها و اندیشه ها و ارواح انسانها سروکار دارد، برترى چنین معجزه اى بر معجزات جسمانى احتیاج به توضیح ندارد.

(آیه 25).

ویژگى نعمتهاى بهشتى !.

از آنـجا که در آیه قبل ، کافران و منکران قرآن به عذاب دردناکى تهدید شدند،در این آیه سرنوشت مـؤمـنـان را بیان مى کند نخست مى گوید: ((به آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند بـشـارت ده کـه بـراى آنها باغهائى از بهشت است که نهرها از زیر درختانش جریان دارد)) (وبشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الا نهار).

مـى دانیم باغهائى که آب دائم ندارند و باید گاهگاه از خارج ، آب براى آنهابیاورند، طراوت زیادى نـخواهند داشت ، طراوت از آن باغى است که همیشه آب در اختیار دارد، آبهائى که متعلق به خود آن اسـت و هـرگـز قـطـع نـمى شود، خشکسالى و کمبود آب آن را تهدید نمى کند و چنین است بـاغـهـاى بهشت ، سپس ضمن اشاره به میوه هاى گوناگون این باغها مى گوید: ((هرزمان از این بـاغـهـا مـیوه اى به آنها داده مى شود مى گویند: این همان است که از قبل به ما داده شده است)) (کـلـمـا رزقـوا مـن ثمرة رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل) سپس اضافه مى کند: (( و میوه هائى بـراى آنـهـا مـى آورنـد که با یکدیگر شبیهند)) (و اتوابه متشابها) یعنى همه از نظر خوبى وزیبائى هـمـانـندند، آنچنان در درجه اعلا قرار دارند که نمى شود یکى را بر دیگرى ترجیح داد، یک از یک خوشبوتر، یک از یک شیرینتر و یک از یک جالبتر و زیباتر! وبالاخره آخرین نعمت بهشتى که در این آیه به آن اشاره شده همسران پاک و پاکیزه است مى فرماید: ((براى آنها در بهشت همسران مطهر و پـاکـى اسـت)) (و لـهم فیهاازواج مطهرة) پاک از همه آلودگیهایى که در این جهان ممکن است داشـتـه بـاشـنـد،پـاک از نـظـر روح و قـلـب و پـاک از نظر جسم و تن و در پایان آیه مى فرماید: ((مؤمنان جاودانه در آن باغهاى بهشت خواهند بود)) (و هم فیها خالدون).

همسران پاک :.

جـالـب اینکه تنها وصفى که براى همسران بهشتى در این آیه بیان شده وصف ((مطهرة)) (پاک و پاکیزه) است و این اشاره اى است به اینکه : اولین و مهمترین شرطهمسر، پاکى و پاکیزگى است ، و غـیـر از آن هـمـه تـحـت الشعاع آن قرار دارد، حدیث معروفى که از پیامبر(ص) نقل شده نیز این حـقـیـقـت را روشـن مـى کـند آنجا که مى فرماید: ((از گیاهان سرسبزى که بر مزبله ها مى روید بپرهیزید! عرض کردند: اى پیامبر! منظور شما از این گیاهان چیست ؟ فرمود: زن زیبائى است که در خانواده آلوده اى پرورش یافته)).

نعمتهاى مادى و معنوى در بهشت.

گـرچـه در بـسـیارى از آیات قرآن ، سخن از نعمتهاى مادى بهشت است ولى درکنار این نعمتها اشـاره به نعمتهاى معنوى مهمترى نیز شده است ، مثلا در آیه 72سوره توبه مى خوانیم : ((خداوند بـه مـردان و زنـان بـا ایـمان ، باغهائى از بهشت وعده داده که از زیر درختانش نهرها جارى است ، جـاودانه در آن خواهند بود، ومسکن هاى پاکیزه در این بهشت جاودان دارند، همچنین خشنودى پروردگار که ازهمه اینها بالاتر است و این است رستگارى بزرگ)).

آیـه 26 ـ شـان نزول : هنگامى که در آیات قرآن ، مثلهائى به ((ذباب)) (مگس) و((عنکبوت)) نازل گردید، جمعى از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره کردند که این چگونه وحى آسمانى است که سخن از((عنکبوت)) و ((مگس)) مى گوید؟ آیه نازل شد و با تعبیراتى زنده به آنها جواب داد.

تفسیر: آیا خدا هم مثال مى زند؟!.

نـخـست مى گوید: ((خداوند از اینکه به موجودات ظاهرا کوچکى مانند پشه ویا بالاتر از آن مثال بزند هرگز شرم نمى کند)) (ان اللّه لا یستحیى ان یضرب مثلا مابعوضة فما فوقها) مثال وسیله اى اسـت بـراى تجسم حقیقت ، گاهى که گوینده درمقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است بلاغت سخن ایجاب مى کند که براى نشان دادن ضعف آنه، موجود ضعیفى را براى مثال انتخاب کند مثلا در آیـه 73 سـوره حـج مـى خـوانـیـم : ((آنـهـا کـه مـورد پرستش شما هستند هرگز نمى توانند ((مـگـسـى))بـیـافرینند اگرچه دست به دست هم بدهند، حتى اگر مگس چیزى از آنها برباید آنهاقدرت پس گرفتن آن را ندارند، هم طلب کننده ضعیف است و هم طلب شونده)).

 

 


91/11/8::: 3:57 ع
نظر()